آخرین نگاهم را دوخته بودم به گنبد طلایی رنگش...
وقت رفتن بود و جاذبه ی زمین ، انگار آن لحظه شوخی اش گرفته بود .با تمام وجود قدرت نمایی می کرد...منم میان آن همه جمعیت که در حال رفت و آمد بودند ،میخکوب شده بودم به زمین...
این صحن انقلاب و نم نم باران و خنکای هوای شبش بدجور با دلم بازی می کند.
- ۲۰ آذر ۹۲ ، ۱۵:۰۲