- ۰۸ مهر ۹۶ ، ۲۳:۴۷
چند قدم جلو می رود
چند قدم بر می گردد
بغض راه گلویش را بسته
مستاصل به برادر نگاه می کند
-علمدارم آب به خیمه نرسید فدای سرت
- حسین قامتش خمید فدای سرت
به سمت خیمه برادر بر می گردد
صدای عطش طفلانِ منتظرِ عمو می آید
نیم نگاهی به خواهر می اندازد
ام المصائب تهِ دلش می لرزد
چشمان طفلان خیره به حسین بن علی ست
وارد خیمه ی علمدار می شود
دستان لرزانش سمت عمود خیمه می رود
عمود خیمه را می کِشد
خیمه نقش بر زمین می شود
صدای شیون اهل حَرَم به آسمان هفتم می رسد
طفلان زار می زنند آه که یک مشک از قبیله ی ما یک عمو گرفت...
روضه خوان ها شب هشتم زیادی شلوغش می کنند
شب هشتم روضه اش دوسه بیت بیشتر نیست
شب هشتم همین دو سه بیت کار خودش را می کند،نفس آدم را بند می آورد
روضه خوان ها شب هشتم زیادی خودشان را خسته می کنند
پدرش به تنهایی روضه ی شب هشتم ما را خوانده است.....
.
.
.
.
جوانان بنی هاشم بیایید علی را بر در خیمه رسانید
خدا داند که من طاقت ندارم علی را بر در خیمه رسانم
بگویید مادرش لیلا نیاید تماشای قد اکبر نماید
بگویید عمه اش زینب بیاید علی را بر در خیمه رساند
........................................................................................................................
پ.ن۱: لا یوم کیومک یا اباعبدلله
پ.ن۲:اربا اربا و بوریا کمرمان را خم کرده.اه از این غریبی
پ.ن۳: اخر از باب الجوادت کربلایی می شوم...
مختار به چشمهای حرمله نگاه کرد؛ پرسید
- تو پسر کاهلی؟
جواب شنید بله.
مختار خشمگین گفت « شرح دلاوری هایت در عاشورا بر سر زبان هاست ! ای پسر کاهل!»
لرزه بر اندام حرمله افتاد...
مختار ادامه داد شنیده ام هماورد آخرین سرباز حسین بوده ای...
حرمله سر بالا گرفت و مختار را نگاه کرد...
دانست که علی اصغر را می گوید
مختار گفت « حریفت تیغ داشت؟ بر مرکب می تاخت؟... نیزه و کمان هم آورده بود؟ سپر چه؟ سپر آورده بود؟»
و جواب شنید « در آغوش پدرش به میدان آمد»
- هماورد میخواست؟ برای چه در میدان حاضر شد؟
- محض آب
- در صحرا قحط آب بود؟ در مشکهایتان جرعه ای سهم کام شش ماه ای نبود؟
حرمله پاسخ نداد.
مختار فریاد کشید... مگر نه فرات موج از پی موج بر میداشت؟
باز هم حرمله پاسخ نداد...
مختار خواست تا حرمله از آخرین هماوردش... از آخرین سرباز تنهایی های حسین بگوید و حرمله لب باز کرد...
حرفش رسید به سری بر شانه پدر که دیگر رمق نداشت... رسید به کمان و تیر... تیری که در صحرا دوید تا رسید به تشنه ترین کام کربلا... به گهواره ی خالی رباب...
مختار فریاد کشید و تیغها از نیام بیرون آمدند...
.....................................................................................................................
پ.ن۱: لا یوم کیومک یا اباعبدلله
پ.ن۲:آهسته گویمت نکند بشنود رباب گهواره را در حراجی بازار کوفه دیده اند
پ.ن۳: اخر از باب الجوادت کربلایی می شوم..
نامه ای ننوشته بود
دعوت هم نکرده بود
در راه بازگشت از حج در منزلگه زَرود به استراحت ایستاد
پیک حسین بن علی وارد خیمه شد و به او گفت که امام طالب دیدار اوست
شک و تردید به سراغش آمد آخر زهیر که طالب نبود
اما رفت
وارد خیمه امام شد
چندی بیش نگذشته بود که زهیر شادمان به سوی خانواده اش برگشت
-به خدا سوگند دوست دارم کشته شوم، باز زنده گردم، و سپس کشته شوم، تا هزار مرتبه، تا خداوند حسین بن علی و اهل بیتش را از کشته شدن در امان دارد
نامش در ناحیه مقدسه آمده است
السَّلامُ عَلی زُهَیْرِ بْنِ الْقَیْنِ الْبَجَلِیِّ، الْقائِلِ لِلْحُسَیْنِ وَقَدْ اذنَ لَهُ فِی الانْصِرافِ: لا وَاللَّهِ لا یَکُونُ ذلِکَ ابَداً، اتْرُکُ ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اسیراً فِی یَد الَاعْداءِ وَانْجُو! لا ارانِیَ اللَّهُ ذلِکَ الْیَوْمَ؛
سلام بر زهیر بن قین بَجَلیّ، کسی که وقتی حسین(ع) به او اجازه بازگشت داد، به حضرت عرض کرد: به خدا سوگند، نه! هرگز چنین نخواهد شد. آیا فرزند رسول خدا(ص) را اسیر دست دشمنان رها کنم و خود را نجات دهم؟ خدا آن روز را نیاورد.»
_ سرت را بالا بیاور مَرد
فدایت شوم ای پسر رسول خدا! من همان کسی هستم که تو را از بازگشت به وطنت بازداشتم و همراهت آمدم تا تو را ناچار کردم در این سرزمین توقف کنی.
سرت را بالا بیاور آزاده
آغوش امام تکیه گاه محکمی برای حر می شود
هق هق امانش را بریده
رجز می خواند وارد معرکه می شود
انی انا الحر و ماوی الضیف اضرب فی اعناقکم بالسیف..
خون از سرش می چکد حسین بن علی بر بالین آزاد مرد نینوا می آید
دستمالی بر سر شکافته آش می بندد بغضهایش از گوشه چشمانش سرازیر می شود
حر لبخند می زند
انت الحر کما سمتک امک، و انت الحر فی الدنیا و انت الحر فی الآخرة»
توهمانگونه که مادرت نامت را «حر» گذاشتهاست، حر و آزادهای، آزاد در دنیا و سعادتمنددر آخرت!
نگاهش به لب های امامش دوخته شده چشمان حر بسته می شود
نامش در ناحیه مقدسه آمده است
اَلسَّلامُ عَلی الحُرِّ بْنِ الرِّیاحِی